سجاد آیدانلو و فردوسی

این مطلب از این جا آورده شده است. 

*** 

این بیت از فردوسی نیست!
سجاد آیدنلو
سالهاست که در برخی پژوهش ها و مصاحبه های شاهنامه شناسی، بیتی معروف دستاویز داوری و نتیجه گیری درباره ی موضوع «زن در شاهنامه» قرار گرفته است و می گیرد:

زن و اژدها هر دو در خاک بِه
جهان پاک ازین (زین) هر دو ناپاک بِه

برای نمونه یکی از شاهنامه پژوهان با استناد بِدین بیت و دو بیت پیش از آن نوشته اند:
گزاینده تر و تندتر سخنی که در شاهنامه از خامه ی فردوسی در حق زن نقش صفحه شده است، در این داستان {داستان سیاوش} است. و درباره ی بیت سوم از آن ابیات یا همان بیت مورد بحث معتقد اند (اگر در بیت سوم حکمی تند و سخنی گَست و تلخ نهفته است، باز از آن نابکاری های سودابه ناشی شده است و قابلیت توجیه دارد).

در کتابی علمی تحقیقی که در اصل برای درس ادبیات حماسی در دوره ی دکتری ادبیات فارسی تالیف شده، این بیت یکی از مستنداتِ برخوردهای تند و خشن فردوسی با زنان است. در کتاب "ارسال المثل" در شاهنامه پس از ذکر این بیت آمده است:

ادامه مطلب ...

پنجره آرزو


پنجره آرزو 


گرچه دیوارها بلند بود اما پنجره ها باز بود .. زندگی از عشق یا لااقل خیال عشق لبریز بود .  می توانستی در خیال به گیسوی بلند رودابه بیاویزی و از دیوار آرزو بالا بروی . می توانستی زال باشی و بیش از یک عمر وقت داشته باشی برای رسیدن .


 نوجوانی من هم مثل هم نسلانم در دوره ای حسرت برانگیز گذشت .  در دوره ای که عشق قلب تیر خورده ی روی دیوار بود و نگاهی دزدانه به پنجره ای .  در دوره ای که کلام نه با سیم ها و نه بی سیم ها  راهی نمیشد . دوره ای که نگاه آدمها به هم تفسیر داشت و نه لایک زدن یا نزدن . 

آن روزها برای ساختن یک  ساختمان دراز و بی قواره کوه ها  را از بین نمی بردند .آدمها در خانه هایی زندگی می کردند با حیاطی  رو به پشت بام همسایه  و همسایه خانه ای داشت که حتی اگر دیوارش بلند بود پنجره اش رو به آرزو باز میشد  . 

همسایگی و داشتن " دختر همسایه "  یا " پسر همسایه "  چیزی فراتر از دو در کنار هم برای جدا کردن آدم ها بود . می توانستی گیس های بلندت را به بیرون از پنجره رها کنی  بی اینکه قطع اینترنت تمام پنجره هایت   را ببندد .  حتی می توانستی گیس های بلند نداشته باشی , آرزوهای بلند پسر همسایه که بود ..  حرفهای شاهنامه فایل های پی دی اف نبود .. می توانستی در روزمره ترین دقایق زندگی آنها را ببینی .

*     *

دختر همسایه موهای بلندی نداشت تا مثل رودابه آنرا چون کمندی به بیرون از پنجره بیاویزد اما  رشاد به فکر معجزه ای بود  تا  ببیند که پنجره باز است و موهای دختر همسایه در پایین دیوارهای آجری انتظار او را می کشد .  خود را زالی می دید که از این کمند بلند آرزو  بالا می رود ..

*     *

نه فقط نسل ما که همه ی ما , امروز , آدمهای کوچک و غمگین و آرامی هستیم که به جای بالا رفتن از کمندهای بلند آرزو , روی صندلی , پشت پنجره های مجازی می نشینیم و سرنوشت عشقمان را به انگشتانمان می سپاریم تا بگویند " کلیک " .


http://askamoon.blogsky.com/1390/08/27/post-219/


خان چهارم - رستم ،سیمای انسان جهان گرا و دادخواه امروزی

بهمن حمیدی

تاملی بر خان چهارم

برداشت از: مجله چیستا



جستار این گونه آغاز می گردد:

همه داستان  یاد باید گرفت

که خیره نماید شگفت از شگفت


کوتاه گزیده هایی از متن:

...

سیمایی که رستم فردوسی در این خان از خود به نمایش می گذارد، سیمایی است که به انسان جهان گرا و دادخواه امروزی بسیار نزدیک است..

ما هرگز نشنیده ایم رستم تنبورنواز هم بوده و دل نشین ترین و عمیق ترین چهره را نه با کمند کیانی که با تنبور تن تنانی به یادگار گذاشته است.

...

از ویژگی های محوری خان چهارم این است که در آغاز، کم ترین ظنٌ رستم را نیز بر نمی انگیزد و او با یکدلی خاص خود همچون دوستی مابر خان دوست می نشیند. پس در کار مقابله با دشمن نیست، و چون تنهاست، به طور طبیعی خود را برون می ریزد. اما این «خود» رستم که در این خان بی هیچ انگیزه ای از سوی دوست و دشمن، یا بی هیچ رجزی که خاص حضور او در میدان های نبرد است از پرده برون می افتد، کدام است؟


ادامه مطلب ...